گاهی خسته میشی از اینکه دختر ودلت میگیره ازتمام زجر هایی که یه دختر باید بکشه!

از تمام این جا برو ها،این رو بپوش، این جا شلوغه نرو،تو دختری زشته که بخوای بری دچرخه سواره و...

گاهی خسته میشی چون دختری نباید جواب خیلی ها رو بدی ؛چون دختری باید سکوت کنی  و...

حالا با تمام این اوصاف وقتی میشنوی:

              "دختر رحمته ، پسر نعمت ، خدا نعمتش رو به همه میده ولی رحمتش رو نه"

یامثلا این یکی که ولا علی میگن:

"هی ریحانه"(او گل است)

خطاب به یکی از صحابشون که نوزاد دختری همسرش به دنیا اورده!

یا این یکی که نقل از یکی از معصومینه:

"خدا به اعزای هر دختر که به ادم میده سه تا از درهای بهشت رو به روش باز میکنه"

وکلی حدیث های زیبا در این مورد عشق میکنم از اینکه دخترم دیگه تمام درد ها ورنج هایی که کشیدم وخواهم 

کشید رو فراموش میکنم وزیبایی های یه دختر رو به یاد میارم!

فکر میکنم اگه می تونم مثلا دچرخه سواری کنم عوضش میتونم یه دختر خوب باشم که مامان وبابام بهم 

افتخارکنن!

درسته قبلا از سوسک میترسیدم و فرار میکردم تابابام بیاد بکشتش اما حالا دیگه یاد گرفتم نباید بترسم تازه 

دوبارم وقتی بابام نبود مامانم وخواهرام جیغ بنفش که چه عرض کنم فرابنفش میکشیدن خودم کشتم اون 

سوسک بیکار رو!

حالا با خیلی از مقایسه ها اگه یکی بهم بگه دوست داری دختر باشی یا پسر دیگه به آزادی های یه پسر فکر نمی کنم بگم "پسر" با شجاعت میگم"دخــــــــــــتــــر"

تازه مادختر یه روزم توتقویم به نام خودمون داریم پسر را ندارن!

سوزبه دلشون!